پرسش:
اگر در حین نماز کسی به ما نگاه کند و ما برای این که ریا نکنیم رکوع و سجده را زود انجام دهیم، آیا این ریا نیست؟
پاسخ:
ریا عملی قصدی است، یعنی ریا در جایی محقق می شود که که شخص قصد ریا کرده باشد و برای این که دیگران (غیر خدا) ببینند و خوششان بیاید هر کاری را انجام دهد.[1]اما کسی که قصدش مخفی کردن عبادت و اطاعت باشد، اگر مردم یا فرشتگان فهمیدند، هیچ اشکالی ندارد و موجب ریا نخواهد بود[2]زیرا خداوند ظاهر کننده زیبایی و پوشاننده زشتی هاست.
باید توجه داشت که گاهی انسان دچار وسوسه شیطان می شود و از ترس این که دچار ریا نشود دست از وظایف عبادی و اجتماعی می کشد یا آنها را به صورت ناقص انجام می دهد. حضرت علی علیه السلام می فرماید:
به پیامبر اکرم(ص) عرض کردیم یا رسول الله، گاهی یکی از ما نماز می خواند یا روزه می گیرد ولی شیطان او را وسوسه کرده و به او می گوید: تو ریا کردی. حضرت فرمود هر گاه دچار چنین وسوسه هایی شدید باید بگوئید: خدایا به تو پناه می برم که به تو شرک بورزم.»[3]
برای این که دچار وسوسه های شیطانی نشویم که مثلا ملائکه یا مردم ما را می بینند، علائم ریا کنندگان را که در کلام حضرت علی علیه السلام آمده است بیان می کنیم.
حضرت علی فرمودند:
ریا کننده وقتی تنهاست در انجام وظایفش احساس کسالت می کند، و وقتی مردم او را می بینند با نشاط است و هنگامی که او را مدح می کنند عمل بیشتری انجام می دهد ولی وقتی او را مدح نکنند از عمل خود کم می گذارد.»[4]
منابع
[1]- جامع السعادات، ج 3، ص 295.
[2]- جامع السعادات، ج 3، ص295.
[3]- بحار الانوار، ج 72، ص 303.
[4]- میزان الکحمه، ج 4، ح 6808.
در نظر مولوی نماز ایستادن آدمـی در روز رسـتاخیز در حضور حق است(ر.ک. کاشفی، 18).همان گونه که در روز رستاخیز پردهها کنار میروند و غیبها آشکار میسود، نماز راسـتین هـم هـمین تجربه را به نمازگزار میدهد.مولوی همچنین نماز را سفری -معنوی میداند که نمازگزار در طـی آن مـیتواند نـقبی به عالم غیب بزند:
ای بلال خویش نوای خوش صهیل
پرسم این احوال از دانای راز
روزی جانم گشا دست از صفا
می رسـد بـیواسطه نـامه خدا
نامه و باران و نور از روزنم
میفتد در خانهام از معدنم
(مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ابیات، 2400، 2403)
روز بزرگداشت مولوی
اشارات دیگر به ظرافتهای زبان شعری حافظ، شاید برای عموم نمازگزاران صبح آشنا باشد، و بینیاز از توضیح:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
درباره این سایت